سه نفری مجله را به سرعت ریویو میکردند و بعد در حالیکه که طرف میگفت خوب ندیدم سریع نرو، بگذار از اول ببینم. طرف را از میز با لگد پرت میکردند بیرون که نفر بعدی بیاد و نوبت به بقیه هم برسه. صاحب مجله در کمتر از چند دقیقه تبدیل شده بود به محبوبترین شخصیت کلاس روی ابرها بود.
Comments
یه پسره شل و ول هم میز جلوی اینها مینشست کله اش رو تمام مدت مثل لکلک دراز کرده بود از بالا هی زیر میز اینها رو نگاه می کرد می گفت منم ببینم منم ببینم.
هی هم اونهای که ساعت قبل مهاجرت کرده بودند به میز اینها پیغام و پسغام می رسید که من مجله رو نگاه نکردم ها، الکی نری بگی من هم دیدم.