در اوضاع و احوال، دبیر حرفه و فن که تا حالا مثل خرس خواب بود یهو مثل پلنگ از پشت میزش پرید بیرون و صاف اومد سرمیز اینها یه نگاه تاسف بار کرد به صاحب مجله و با چشمهاش اشاره کرد که بده. پسره هم خیلی آروم بدون کوچکترین حرفی مجله رو بست تحویل دبیر داد. ما همه اندوهگین و ترسیده شاهد این تراژدی بودیم.
Comments
هی هم اونهای که ساعت قبل مهاجرت کرده بودند به میز اینها پیغام و پسغام می رسید که من مجله رو نگاه نکردم ها، الکی نری بگی من هم دیدم.
فردا صبحش رفت به هر کس و ناکسی که رسید گفت فلانی (دبیر حرفه و فن) مجله سوپرم رو ازم گرفت رفت زنگ تفریح همه عکسهاش رو نگاه کرد تازه مجله رو هم انگشتی کرد، بعد هم آوردو پس داد.