پسرک صاحب مجله، رنگ پوست صورتش مثل گچ دیوار شده بود. زیر لب تند تند هی امن یجیب می‌خوند. اون دیوثی که از میز جلو تا کمر روی میز اینها آویزیون بود هم رفته بود بالا منبر و می‌گفت فکر کنم اخراجت کنند. پرونده رو احتمالا برفرستند دادگستری، شلاق هم می زنند. بابای بیچاره ات رو بگو ، اون رو هم شلاق می زنند.

Comments