برای nهزارمین بار رفتم موهاشو دس کشیدم(موهایی ک تو نامه ی اخرش برام فرستاده بود) به خودم گفتم باید گذشته رو رها کنم
رفتم بالا پشت بوم وبرای اخرین بار ب موهاش نگاه کردم بوسیدمشون توی باد رهاشون کردم با چشمایی پر از اشک خیره بودم تو اسمون ک شاید ببینمشون
.برگی از دفتر خاطرات ناپلئون
رفتم بالا پشت بوم وبرای اخرین بار ب موهاش نگاه کردم بوسیدمشون توی باد رهاشون کردم با چشمایی پر از اشک خیره بودم تو اسمون ک شاید ببینمشون
.برگی از دفتر خاطرات ناپلئون
Comments
ولی فهميدم اونم همچنان فکرش درگیره