Profile avatar
cyned.bsky.social
من اگه من نباشم که دیگه من نیستم... https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-9068-r4iUm6K
1,576 posts 234 followers 90 following
Regular Contributor
Active Commenter

سرِ خستگیم درد می‌کنه

از کیپیِ ول‌نکنِ دماغم خسته و رنجورم

اگه تلاش نکنی، اگه نجنگی، هی می‌بازی

و من هنوز و هر روز دارم وقت کم میارم واسه خیلی چیزها

ما هیچ، ما نگاه ما بگا

کاش بودی باهم می‌رفتیم "قصه‌ی ترانه‌های ماندگار" رو می‌دیدیم

علتِ افسردگیِ هم نباشیم

واقعن انتظار ندارم کسی درکم کنه

در بادیه تشنگان بمردند وز حله به کوفه می‌رود آب

مردم خودمون از فقر و فلاکت و بدبختی از هشت جهت پاره‌ن، بعد انواع و اقسام کمک‌هاشون سرازیر شده سمت فلسطین خب شتر عرب برینه به قبرِ همه کس و کارتون

کاشکی از سر بپره تلخیِ دنیا

اخودمو گم کردم؛ هر چی شخم می‌زنم و زیر و رو می‌کنم روزگاری رو که طی کردم، نمی‌فهمم کجا گم شدم یا کجا جا موندم و خب این اصلن خوب نیست.

دشت‌آرای دو تا تئاتر داره و من غمگینم چون نمیشه انگار برم ببینمشون

قلب و روحم در مورد یک سری مسائل خیلی خیلی شکننده‌س ‌و نمی‌دونم چی کار کنم. حتا اشک هم کم نمی‌کنه وزن سنگینِ ناراحتی و اذیتی رو که میشم.

به حرف نیست که! میزانِ عیارِت توی رفتارته که مشخص میشه.

بهم گفت صبر کن گفتم نشستم یه گوشه دارم نگاهش می‌کنم و بی خیالش شدم. ولی گفت بازم صبر کن. همیشه بهم میگه میوه‌ی درختِ صبر شیرینه ولی به نظرم گاهی از صبرِ زیاد میوه‌ش می‌گنده و هیچ.

ظلمت بی‌همدمی را، همچو شب‌تابِ تو باشم

زخم بی‌پروازی‌ام را از غمِ بالم بفهمد

اونقدر کدر و آشفته‌س حالم که هیچی.

دارم وا می‌رم از خستگی و بعید می‌دونم زودتر از ۹ برسم خونه. تازه شام هم ندارم ☹️

با بازی‌های ویکتور هاولند دارم به گلف خیلی ویژه علاقه‌مند میشم و این اصلن خوب نیست. چون اصلن فرصت پیگیری مسابقاتش رو ندارم🥴

دلم می‌خواد برم پیش مامانینا ببینمشون ولی نمی‌دونم چرا از جام کنده نمی‌شم :/

ز همه خلق رمیدم ز همه باز رهیدم نه نهانم نه پدیدم چه کنم کون و مکان را

شهریور فکر کنم ۹۴، به نظرم آخرای شهریور، مسعود نیکدل یک پرفورمنس آرت بی‌نظیر داشت توی ورودی برج میلاد یهو یادش افتادم.

جام جهانی ۲۰۳۰ افتتاحیه‌ش توی آرژانتین، اوروگوئه و پاراگوئه‌س!! (هر کشور ۱ بازیِ افتتاحیه)بعد بقیه‌ی بازی‌ها، توی اسپانیا، پرتغال و مراکش برگزار میشه :////

از کله‌ی صبح، وسط کار و شاگرد، مغزم قصدِ خاطرات عجیب ۱۰ سال پیش رو‌ کرده و هر کاری می‌کنم ول نمیکنه.

اصلن نمی‌تونم درک کنم که خانوم‌هایی که ناخن‌های پاشون بلنده، چطوری می‌تونن با کفش راه برن. من دو میلیمتر ناخن‌هام بلند شن، مخصوصن روزهایی که با کفش راه زیاد رفتم یا پاهام طولانی توی کفش بودن، شبش "نوکِ انگشتِ پا درد" می‌گیرم.

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست

جیرجیرکِ من فردا شمع ۳۴ رو‌ فوت می‌کنه. کلاس اول بودم که بابا صبح زود منو فرستاد مدرسه و ظهر زودتر اومد دنبالم و با یک سبد گل رفتیم بیمارستان ایران‌مهر