Profile avatar
dokhtarezeus.bsky.social
If you know, hamoon
75 posts 55 followers 36 following
Regular Contributor
Active Commenter

خواهرم موجود آوت‌دوریه، زیاد!

معده در برابر الکل تسلیم شده، چند وقته، دیگه دارم جدیش می‌گیرم.

من و خواهرم مستیم. قراره برا اولین بار تو این حد از مستی به مادر زنگ بزنیم. پیشنهاد از من بود😬 خواهرم مردده.

خب... فهمیدم علی‌رغم همه ترس‌هام، دلم نمی‌خواد برگردم ایران. گور پدرش، هرچی شد شد.

رابطه‌م حتی با ویبراتورم هم داره سمی می‌شه. دلخورم ازش. کاش هوشمند بود یه چیزایی یادش نمی‌رفت.

می‌خوام سرمو بکوبم به تیزی میز. این جمع یا دارن از بچه‌داری می‌گن یا پی‌آر گرفتن.

تولدش رو پیام دادم و تبریک گفتم. دلم هم کمی تنگ شد. ولی جنس همه‌چی فرق می‌کنه.

کم‌تر از یک ماه دیگه سالگرد رسمی جدایی ماست. مدتیه می‌تونم بی زخم و درد عکساشو نگاه کنم. حتی مدتیه می‌تونم مثل اوایل آشنایی، خوبیاش رو ببینم و بگم آتنا، انتخابت درست بود، حالا به دلایلی نشد ادامه بدین. حالم با حسم خوبه. خوشحالم همسرم بوده و در عین حال خوشحالم جدا شدیم.

از ۷.۵ صبح نولان (که امروز مهد نرفته) به‌م چسبیده بود تا ۵ عصر که مامان باباش اومدن. این وسط فقط یک ساعت خوابید. من هم دیشب فقط یک ساعت خوابیدم. الان از خستگی می‌خوام بمیرم و فقط یه مستی سنگین می‌تونه نجاتم بده.

یکی دعوتم کرده به قهوه. دلم نمی‌خواد اسمش رو دیت بذارم.

وقت تجدید نظر در برخی ارزش‌هاست 🫦

با فاصله‌ی زمانی و مکانی، در لانگ‌دیستنس رو گل گرفتم، جاکش بی‌پدر.

تا جنون فاصله‌ای نیست ازینجا... به عنم!

آگاهانه دارم مورد به مورد از رفتارهای مهرطلبانه‌م کم می‌کنم.

برم آماده شم برا کون‌‌سرت.

نوشتم خواهرم نو ذهنم تعریف زیباییه. بله، هست. ولی بابت همین کلی پول تراپی دادم. چون تو خونه ما، مثلن مهمن میومد و چند دقیقه از چشم و ابرو و مو و مژه و شیرینی بچه حرف می‌زد، بعد یادش میومد یه بچه دیگه‌م اونجا نشسته، می‌گفت البته آتنا جونم خیلی درسش خوبه و مودبه.

تو توییتر نوشته به اکسم ماساژ هپی‌اندینگ هدیه دادم، جاج شده. و من دو دور کظم توییت (خاطره) می‌کنم، یکی برای هدیه‌ای این‌چنینی، یکی برای تجربه‌‌م از ماساژ هپی‌اندینگ.

گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود گاهی نمی‌شود، که نمی‌شود، که نمی‌شود (ویبراتور را در کشو می‌گذارد)

دلت تنگ می‌شه و به‌م زنگ می‌زنی؟ چرا از نیم ساعت حرف زدن ۲۷ دیقه‌شو تو داری حرف می‌زنی؟

تو کلگری همه چشم‌پاکن و اهل ازدواج زودهنگام. هرکی چشمتو می‌گیره ناگهان از پسش یه زن و سه تا بچه می‌زنه بیرون.

صبور خوب صورتی شریک ضجه‌های من

یعنی به بلوسکای حساسیت دارم؟ تو همین یک ساعت بدنم کهیر زده. جدی، لیترالی کهیر.

از این موقع نیومدم اینجا!

صورتم از آنفلوانزا به قدری ورم کرده و بهم ریخته که گوشیم چهره‌مو تشخیص نمی‌ده.

افسردگیه تشدید شده. خیلی مخفی و زیرپوستی. حواسم به‌ش هست.

اونی که نمی‌خواستی تو غبارا گم شد.

باید بخوابم باید عمیق بخوابم فردا ماراتن در پیشه و من حوصله‌شو ندارم.