Profile avatar
emilyamraee.bsky.social
360 posts 240 followers 171 following
Regular Contributor
Active Commenter

از مظلوم رفتن این بچه، از فکر مامانش می‌خوام بترکم. آروین ماه بود، بی‌آزار و مهربون. چه خوبه خانم مونس حافظه‌ش رو از دست داده، وگرنه چطور نبودن دردونه‌‌اش رو تحمل می‌کرد.

آرش اعلائی از خوشی دیوونه شده. یعنی این زباله رو از توی املاکی برداشتن و آوردن خبرنگارش کردن.

بد مستی قاب طلایی ایگوی سرشار از اعتماد به نفس مردانه است. هر شات یک گالن اعتماد به نفس بیشتر.

ترامپ و دارودسته یه رفتاری در پیش گرفتن که انگار در اثر یه انقلاب یا حتی کودتا اومدن سرکار و شاش هم دارن که سریع همه‌ی دستاوردهای دموکراتیک رو از بین ببرند. بابا همه‌ش دست کم برای چهار سال مال خودته، آروم آروم بشاش توش، آشغال.

یا اما‌م‌زمان، شهاب‌سنگ دیدم.💘

خوبه حالا تریاک مریاک نمی‌کشم، یه نیکوتین اینجورم کرده.

بیشتر از بیست‌وچهار ساعته سیگار نکشیدم و می‌تونم بگم که درب‌وداغونم. مه مغزی گرفتم انگار، می‌ترسیدم زود عصبانی بشم و با بچه یه وقت دعوا بکنم، اما عوضش دو زار تمرکز ندارم. سرم یه جور عجیبیه، امیدوارم دوام بیارم.

در واقع بیزوس گفته وا من چیم از ایلان ماسک کمتره؟

جف بیزوس واسه واشنگتن‌پست خط‌مشی تعیین می‌کنه؟ دنیا خیلی داره جای جالبی می‌شه. بشر چه راحت دستاوردهای اخلاقی‌ش رو می‌بازه. والا که وحشت کردم.

یا خود خدا! دوز بالا بوتاکس و یک چیز دیگه به پاشنه پا و پا تزریق می‌کنند تا ماهیچه‌ها سر بشود و بتوانند با پاشنه‌های خیلی بلند راه‌بروند و درد رو حس نکنند! چه جهان تلخ و تاریکی برای زن ساختید و زن‌های زیادی را گرفتارش کردید …

همه چی یه جور عجیبی داره دچار جهش قیمت می‌شه، شهریه‌ی مدرسه برای سال تحصیلی آینده چهل درصد زیاد شده، فعلا چهل میلیون گرفتن تا بعد بگن نهاییش چقدره.

بچه یه کلاس ریاضی جالبی می‌رفت که دوسش هم داشت، منطق ریاضی و این حرف‌ها بود. برای دوره‌ی جدید یه باره قیمت دوره شده پنجاه‌و‌چهار میلیون که خب یعنی خداحافظ.

دردم رو کجا ببرم چاره کنم؟

گربه‌های مجله‌ی شبکه آفتاب.

خیلی شماره‌ی عید مجله‌ رو دوست دارم.💘کاش زود چاپ بشه.

اومدیم کافه که ازش هدیه‌های آسمانی بپرسم، بچه‌ی صبور بیچاره‌م.💔

وزنه‌هایی از قلبم آویزونه، از فکر نبودن نیلوفر زمین‌گیر می‌شم. اصلا نمی‌تونم بهش فکر کنم و امشب تولد مانی زمینم زده. وسط کار نبودنش گیرم انداخت، من واقعا نمی‌تونم از پسش بربیام.

متن رو فرستادم برای مترجم، یعنی محض رضای خدا یه جمله‌‌ی سالم نداشته. نوشته من با همه‌ی این موارد موافقم، خیلی زحمت کشیدید و لطفا به همین سیاق ادامه بدید. چشم ارباب.

دلم می‌خواد صبح برم دم زندان و علی عبدی رو بغل کنم. خیلی برای این همه صلح‌طلبی و بی‌آزار بودن و دنیا و مردمونش رو دوست داشتنش دلم ریشه.

ای همه‌ی زیبایی‌ها. کاش بدون Y کار درمی‌اومد، اون‌وقت نتیجه دیدنی بود.

علی عبدی امروز می‌ره زندان، دوازده سال. چطور ممکنه؟

یه چیزی که دیوونه‌م می‌کنه: پای تلفن با یکی داری یه حرفی می‌زنی، یا توی مهمونی داری یه چیزی می‌گی و مرد مربوطه چشم‌وابرو می‌آد، صدایی از خودش در می‌آره یا یه جوری می‌فهمونه که این حرف رو نباید بگی. بعد تو به تته‌پته می‌افتی. از دیدن این وضعیت درباره‌ی هر زنی به حالی دچار می‌شم که می‌تونم خرخره‌ی طرف رو بگیرم.

یادمه با سیس دانا میگفتن انقدر راحت از لغت فاشیسم استفاده نکنین و بلا بلا. حالا حضرات در قدرت مثل آب خوردن سلام نازی میدن و خط و نشون میکشن.