Profile avatar
h0maa.bsky.social
1,013 posts 64 followers 59 following
Regular Contributor
Active Commenter

واقعاً جون ندارم. برای هیچی دیگه جون ندارم.

رفتم غذا و آب گربه مادر رو دادم، خاک تمیز کردم، زیراندازها رو عوض کردم، دیگه جون نداشتم قطره چشماشون رو بریزم. یکیشون بالاخره داره بهتر میشه چشمش.

حالا باز هم خدایان رو شکر برای وجود پرگابالین. حداقل دردهای جسمی رو کم کرده تا حدی.

انقدر حمله اضطرابی داشتم این چند هفته که گه به سراسر این زندگی

نمیدونم چیکار کنم دیگه. دیگه نمیدونم و نمیتونم.

بار همه‌چیز زیادی سنگین و غیر قابل تحمله.

تقریباً هیچی رو نمی‌خونم، فقط بی‌وقفه می‌خوام ور بزنم. حالا دو ثانیه دیگه می‌بینی همون هم ندارم.

حداقل سال‌های پیش ذوق تبریک گفتن به دوست‌های نوروزپرسنم رو داشتم، امسال اونم نه

یه ذره به خاطر خواهرم ادای آدم‌های نیمه عادی و نیمه سالم دراوردم دیگه جونم تموم شد.

خون می‌دوه تو سرم و اشک می‌شه میاد پایین. (بله، می‌دونم در حقیقت اینطور نیست)

نشد برم چون دیگ خشم و نفرت و اضطراب بدجور داره می‌جوشه درونم و نیاز به سوشال میدیا برای پرت کردن حواس. مامانم هم بیکار شد.

فکر کنم یه مدت نیام اینجا. تعیین تکلیف در مورد محتوای بی‌ضرر به نظرم درست نیست. حالا اون قسمت تعیین تکلیف خودم و بلاک و میوت رو حذف کنید از حرف قبلی. خوشم نمیاد مدام فکر کنم حرفم و رفتارم اینجا چقدر داخل یا خارج این قواعد دوستانم اینجا و هوایی‌هاشون قرار میگیره. حداقل در مورد حرف و محتوای بی‌ضرر دلم\

این بچه‌گربه‌های طفلک هنوز خوب نشدن و هنوزم دماغاشون گرفته. الانم باید شربت بدم و بعدش قطره چشم.

فکر گرونی‌ای که بعد عید در انتظارمونه دیوانه‌م می‌کنه.

به بهانه این پست: تو رو خدا هرچی و هرکی رو اعصابتونه بلاک، میوت، آنفالو کنید به جای هرروز هرروز تعیین تکلیف برا محتوای اینجا.

چقدر بدم میاد که اینا رو اینجا میگم همه‌ش. چیز دیگه‌ای ندارم. دارم منفجر میشم.

به دردنخور کثافت گه انگل(با خودمم)

یکی دو ماه دیگه میشه سه سال که افسردگی دوباره شروع\بدتر شد و بعدشم نوسان و هایپومانیا و کثافت در کثافت. بعدم که نوسان متوقف شد افسردگی بی‌وقفه. تو این ده سال واقعاً هر کاری کردم و بازم وضعیتم اینه. دیگه مگه انسان چقدر توان داره؟

خیلی حالم بده. خیلی تنهام. خیلی عصبانی‌ام.

بالاخره این عذاب یه جوری باید تموم شه دیگه

کمتر از یک قدم فاصله دارم تا خودکشی

این فسقل امشب اولین حموم زندگیشم رفت چون تو پی‌پی‌ش غلت زده بود.

خیلی خیلی خسته‌ام و ظرفیت روانیم ناموجوده.

دیشب باز فکر کردم برم بیمارستان و نتونستم بازم.