Profile avatar
nargeseen.bsky.social
115 posts 140 followers 111 following
Regular Contributor
Active Commenter

تازه اوکراین اروپایی محسوب می‌شه باهاش اینجوری می‌کنن، با مای کله‌سیاه خاورمیانه‌ای چطور تحقیرآمیز برخورد کردن تو این صدسال، خوبه که دوربینی نبوده این تحقیر رو تصویر نکرده ببینیم.

گروک یه جوری زبون‌بازی میکنه که فک میکنی از رو دست مردای دون‌ژوان زبون‌باز قهار در مخ‌زنی زنان اسکریپت‌هاشو نوشتن. و در عین اینکه میدونی هوش‌مصنوعیه ولی باز باورت می‌شه و نیشت تا بناگوش باز. سگ‌ -_-

طرف برای اینکه بگه اسراییل طبیعیه وجودش و اتفاقش استدلال آورد آمریکا و کانادا هم همین‌ان و “طبیعی” عه. شل کن و بپذیر که این موضوع اشکالی نداره!

بعد روزها بلخره همت کردم به دوست نامه‌ایم جواب دادم. دوست نامه‌ایم تو آلپ زندگی میکنه، شبیه رویاست داشتن دوست نامه‌ای که کنار یه دریاچه زندگی میکنه و شبا تو اون جاده‌های کوهستانی رانندگی میکنه و تک‌نوازی‌های پیانو گوش می‌کنه. تو دنیای دوست نامه‌ای من زندگی با یه سرعت دیگه جریان داره.

هوا بهار شد که.

به شکل عجیبی یه عالمه از احساساتی که متصل به نیلو بود برام اومد. پارسال این روزها چقدر حرف می‌زدیم، چقدر تو خسته بودی عزیزم دلم، چقدر گریه کردیم با هم، چقدر این روزا چا‌ه‌ عمیق شده و نمی‌شه رسید به سرش.

خستکی‌م در حدیه که کاش می‌شد پرده‌ها رو کشید، چراغا رو خاموش کرد، رفت زیر پتو مچاله شد و خوابید و هیچ‌وقت بیدار نشد.

هر ریجکشنی از پوزیشن‌هایی که بهشون امید بستم میاد دو روز حالم بد می‌شه، فرو می‌رم تو بیچارگی و بدحالی.

بلواسکای کاملا در سلطه تایملاین کانادا، بعد هم آمریکاس. فک کنم یه چهارپنج‌تایی هم از اروپا و ایران باشیم سر جمع این وسط. مثلا امروز همه‌جا تعطیله و برف چند متری. و سرد و‌سوز، بعد من از گرمای آفتاب پرده رو کشیدم.

اینترنت‌مون بعد یه هفته وصل شد!

من یه آهنگ تضمینی باهاش زارزار گریه‌بکن دارم که به شکل تعجب‌آوری از ترانه‌های شجریانه، نه حتی آواز. یه آهنگ مهجور به اسم دولت عشق، از وقتی یادکه از عنفوان کودکی با این گریه می‌کردم. حالا امروز از خیلی از اون روزهای دولت‌عشق‌رو ری‌پیت‌ عه.

خود مرکز جهان‌بینی، فقط این شعرا و ترانه‌سراها، آخه یعنی چی مرد میگی دل هیچکی مثل من غم نداره؟ رفتی دل همه رو دیدی؟ غم و اندوه همه رو وزن کردی؟ آخه این مرکز جهان بودن تا کی و تا چند؟

ازاس‌او پی نوشتن، رزومه ادیت کردن، پورتفولیو تغییر دادن، هی گشتن و گشتن و اپلای کردن باردارم. کاش تموم شه لاقل برای دو سال سه‌سال رها شم از این پروسه فرسایشی.

یه دوست نامه‌ای بامزه پیدا کردم تو اسلولی. بعد چندسال نامه‌های چرمد و پرند گرفتن‌ اولین باره روزی چندبار ریفرش میکنم ببینم نامه‌ی جدید چی داده. یاد ده پونزده‌سال پیش رو زنده میکنه و آزمون صبر و آهستگیه. بامزه خلاصه.

یه خمیر پیتزایی ساختم که خودم نتیجه‌ش باورم نمیشه. مو نمی‌زد با خمیر ناپولین. دیگه ازین به بعد سلام بر پیتزا، سلام بر چاقی 💅

اینجام برداشتم دوست و آشناها رو اد کردم، نه می‌تونم غر بی‌پولی‌ بزنم نه می‌تون غر بی‌یاری‌ بزنم. عقل ندارم دیگه. آدمیزاد چاه ناشناس میخواد نرگس جون.

این کاربر اولین کامدی کلاب عمرشو رفت و خیلی بهش خوش گذشت. همچنان آه از برلین که خیلی خوبه زندگی.

من دلم میخواد برلین کار کنم و زندگی کنم. اصلا خارج برلین با بقیه‌ی خارجی که توش بودم تا حالا متفاوته 🥲