دیشب نشستم نوشتمش و تازه فهمیدم چقد چشمام ضعیف شده‌ان. رسمن نمیتونستم فوکوس کنم. تار میشد. یه عمر مامانمو دست انداختم که هر چیو میگیره به متر دورتر تا بتونه بخونه، الان خودم بدتر شدم.
Reposted from Al
یکی از قدیمی ترین دوستام یه متن داده بهم در حد سه چهار جمله، که براش خطاطی کنم بزنه به دیوار خونه‌ش. یه هفته‌س دمی مجموع ننشستم که این چار تا جمله رو بنویسم براش. کار به این لذتبخشی هم نهش برام میشه مایه‌ی عذاب وجدان.

Comments