Profile avatar
alborz.bsky.social
الان نمیفهمین چی میگم. وقتی مردم، اون وقتم نمیفهمین.
168 posts 143 followers 44 following
Regular Contributor
Active Commenter

سه مارس ۲۰۲۵

از خوابش پریدم نشستم یه کم گریه کردم. لبم خشک بود پاره شد. آدم وقتی لباش خشکن نباید گریه‌ی زشت کنه.

دیشب خواب بابامو دیدم. واسه اولین بار توی خوابم دیگه سالم نبود. مثل الانش بود. حرف نمیتونست بزنه نصف تنش فلج بود. نشسته بود رو مبل رفتم بغلش کردم با همون یه دستش بغلم کرد بعد با هزار زور و زحمت در گوشم زمزمه کرد «دوستت دارم». خیلی واقعی بود. بوی تنش، لاغری دستاش، سفیدی موهاش همه‌ش خیلی واقعی بود.

استفراغ ماجرا اینه که فردا سد علی میشینه واسه اورک‌هاش سخنرانی که «اُن آقای کمدین هم که روی آمریکا حساب کرده بود، دیدید چطور حسابش را تسویه کردند…» و حضار خنده‌های بصیرت‌مند میکنن. این بیشتر از دیدن قیافه‌ی اون تاپاله‌ی نارنجی زور میاره به کون انسان.

یارو چنان دهلی زد تو کوچه وقت سحر که آژیر دزدگیر ماشینا به کار افتاد! ای من ریدم تو اون وقت سحرت مسلمون متعفن.

تهچین درست کردم چل ستون چل پنجره. 🤌

یه دروغاییو نباس گفت. مثلن اینستاگرام نباس کنار عکس مامان آدم چراغ سبز بذاره وقتی مامان آدم آنلاین نیست. این کار بیشرفیه آقای ذاکربرگ.

دیشب نشستم نوشتمش و تازه فهمیدم چقد چشمام ضعیف شده‌ان. رسمن نمیتونستم فوکوس کنم. تار میشد. یه عمر مامانمو دست انداختم که هر چیو میگیره به متر دورتر تا بتونه بخونه، الان خودم بدتر شدم.

نفرت انگیز ترین چیز موقع کار کردن با هوش مصنوعی، این خایه‌مالی بی‌موردشه. هر چی بپرسی میگه «سؤال خوبی پرسیدی!» هر چی بگی ازت تعریف میکنه هر تذکری بدی میپذیره. خب قحبه! من اگه خایه‌مال میخواستم دنبال تو بی‌پدرمادر نمیومدم. تعریف تمجید نکن کاریو که بت میگم انجام بده مرده‌شور اون چرب زبونی کریپی گهتو ببرن.

از بین Chat gpt و Gemini و Deepseek، دیپ سیک بهترین تجربه رو ارائه میده (اونقدری که خودم کار کردم باهاش. مسلمن نظرم نظر یه کاربر عادیه نه یه متخصص) ولی عمرتو با قطع و وصل شدنهای سرورش میگیره. یعنی امکان نداره یه کاریو باهاش شروع کنی و از مسیج بیستم به بعد هی ارور مشغول بودن سرور نده.

یکی از قدیمی ترین دوستام یه متن داده بهم در حد سه چهار جمله، که براش خطاطی کنم بزنه به دیوار خونه‌ش. یه هفته‌س دمی مجموع ننشستم که این چار تا جمله رو بنویسم براش. کار به این لذتبخشی هم نهش برام میشه مایه‌ی عذاب وجدان.

امشب یه لگن عدسی بار میذارم.

داهات ما هم داره برف میاد 🥲🥹

یه نظر نامحبوب هم بدم: کارناوال سلطنت طلبا به چشم ما همونقد مسخره‌س که رقصیدن و لخت شدن و آواز خوندن ما (به عنوان اکت اعتراضی) واسه اونا مسخره‌س. اون بابا - درست یا غلط - احساس میکنه این شکلی توجه دنیا رو جلب میکنه و نشون میده هنوز یه جنبشی یه حرکتی زنده‌س. حالا اینکه cos play کورش کبیرش فلان طوره

به عنوان کسی که معماری هم خونده خدمتدون عرض میکنم: معمار جماعت در یک لیگ دیگه‌ای کسشر میگه. مثلن میگه «این راهرو با الهام از عرفان شرقی راهیست از یک صورت از زیستن به صورتی دیگر. در این سفر، ناظر از میان هیاهوی بیرون خود را به آرامش درون میرساند و در این اتصال، خود را به تجربه مینشیند…»

مادرمم هفته‌ای یکی دو بار یه آگهی اینستاگرامی میبینه از فرصت کاری در کنسولگری فلان کشور در ترکیه، میفرسته واسه من. بهشم میگم اینا کسشرن نفرست، میذاره به حساب بی‌عرضگی و تنبلیم.

سیستم ترکیه هم عجیبه. دو سال پیش من رفتم حساب بانکی باز کردم، درخواست کردیت کارت هم ندادم (اصلن با ویزای ما حسابم به زور باز میکنن چه برسه کردیت کارت)، خودشون برام کردیت کارت صادر کردن. امروز صبحم پا شدم دیدم اعتبارمو هفت برابر کردن. والا من که خرجی ندارم بکنم ولی اینا رم نمیفهمم چشونه. 🤔🤷🏻‍♂️

شاید یکیتون (که با انگشت نشون نمیدم) بگه برف پارو نکردی که عاشق برفی. خدمتدون عارضم که یه سری تو سربازی توبیخ شدم چون داشتم با خوشحالی برف پارو میکردم. :))))))) به امامزمان اگه دروغ بگم. :)))))) یارو صرفن چون داشتم با سرخوشی برف پارو میکردم گیر داد بهم. :)))))

حالا هواشناسی گفته قراره سرد شه شاید برفم بیاد. نشستم پا پنجره منتظر.

واقعن وقتی از برف و سرما ناله و شکایت میکنین باهاتون بدفاز میشم. :)))) بدفاز حالا نه… ولی این شکلی میشم که واقعن که بی‌لیاقتا

وقتی غذام اون مزه‌ای رو که انتظار داشتم نمیده، واقعن کله‌م کیری میشه. اصرار هم دارم ادویه و ایناشو همینجوری چشمی بریزم. یه وقتایی شاهکار میشه، یه وقتایی هم حیف مواد اولیه.

به هوش مصنوعی توییتر میگم تصویرو بسازه، ازونجا ورمیدارم میارم میذارم اینجا. انگار خونه‌ی اون عمه‌ کیریه‌ت نری مهمونی، ولی یواشکی به مامانت بگی یه ظرف از شامشون برات پر کنه بیاره خونه.

یه چیز عجیب دیگه هم اینه که تو خواب هیچ نوشته‌ای رو نمیتونم بخونم. اینم نمیدونم فقط من اینجوریم یا بقیه هم همینن؟ اگه تو خواب بخوام متنی رو بخونم بی‌معنی میشه. شبیه این:

تا حالا شده خواب ببینین تو آینه نگاه کردین؟ من تا به حال هرگز پیش نیومده بود همچین خوابی ببینم. دیشب دیدم. خواب دیدم وایسادم جلوی یه آینه. کاسه‌ی چشمام دو تا گودی سیاه بود که انگار لبه‌هاشون سوخته بود. عجیب این بود که با اینکه چشم نداشتم، ولی میدیدم.