Profile avatar
aftabomhtab.bsky.social
فعلأ نمی‌دونم کجام! این‌جا کجاست اصلأ؟! ولی آرامش داره و این خوبه.
60 posts 22 followers 9 following
Regular Contributor
Active Commenter

من هنوز هم بعد از ۲ماه از این پست، حالم خوب نیست، چیه این زندگی؟ تموم بشه بره دیگه، اَه!

دیروز یه دختره تو اتوبوس داشت بلند بلند می‌گفت، اگر به خاطر مادرم نبود، خودمو از بالای پل پرت می‌کردم پایین، راحت می‌شدم؛ راستـ‌ش من هم همینـ‌م، فقط می‌ترسم نمیرم و جهنم زندگی به شکل بدتری ادامه پیدا کنه...

الان فقط دوست دارم گریه کنم، حالـ‌م واقعأ خوب نیست، هیچی خوب نیست، خیلی وقته که خوب نیست!

من واقعأ دوست دارم بمیرم، این تنها چیزیه که خوش‌حالـ‌م می‌کنه...

زندگی بدون امید، تلخه، زهرماره، عذابه؛ من فقط چون چاره‌ی دیگه‌ای ندارم، ادامه‌ش می‌دم...

قبلأ توییتر خیلی برام خوب بود، از هر چیزی که عذابـ‌م می‌داد می‌نوشتم و یه کم آروم می‌شدم ولی الان کسایی هستن که نمی‌تونم جلوشون حرف بزنم؛ کلأ تو رَنج بدی گیر کردم و همین داره روح‌مو می‌خوره...

حالـ‌م بده، هیچی خوش‌حالـ‌م نمی‌کنه، امید به زندگی صفر، غم و اندوه فراوان، مثل آدم کوکی صبح می‌زنم بیرون و شب برمی‌گردم، همین، فقط همین!

من اگر مجبور نبودم (نه صرفأ مالی)، اصلأ کار نمی‌کردم، یعنی کار مورد علاقه‌ی خودمو انجام می‌دادم؛ کی گفته از کله‌ی سحر تا بوق سگ بیرون از خونه بودن و از هزار نفر آدم کم و زیاد شنیدن لذت داره؟ استقلالی که منجر به فرسودگی روحی و جسمی می‌شه، اصلأ نمی‌ارزه!

دلم براش تنگ شده، خیلی تنگ، خیلی خیلی تنگ...😔😔

یهو چه سکوتی شد این‌جا؟! 🤔 بودین حالا!

آشپزی، نقاشی و ورزش کردن، کتاب خوندن، خرید کردن، پیاده‌روی (البته نه تو هوای جهنمی-پاییز از آبان به بعد مدنظرمه)، از مواردی هستن که حال‌مو خوب می‌کنن ولی حتی حوصله‌ی انجام یک مورد از این موارد رو هم ندارم! خوب نیستم و این بـــــده!

چرا پست‌های بقیه نمی‌آد برام؟ 🤔

دلم می‌خواد گریه کنم، غر دارم، حوصله ندارم، کسل و بی‌حالـ‌م، گرسنه‌مه، و بلــــه اینه پی‌ام‌اس شخمی!

همین‌جوری خلوت بمون بلو جون!

من آدمِ شب‌م، یعنی کلأ مغز و فکرم تو سیاهی شب بهتر کار می‌کنه، راحت‌تر تصمیم می‌گیرم، کیفیت کارهام بالاتره و حس بهتری دارم؛ البته صبح هم دوست دارما، حالـ‌م خوبه، ولی امان از ساعت ۱۲ تا ۷ عصر، ایـــــش، اصلأ دوستـ‌ش ندارم!

اشتها آقا اشتهااااا رو یادم رفت بگم، جلوشو نمی‌شه گرفت اصلأ!🤦🏻‍♀️

از سری باگ‌های خلقت: پی‌ام‌اس! 😬😬 اخلاق--» صفر اعصاب--» تعطیل حوصله--» مرخص امیدواری--» اصلأ چه‌طور چیزی هست؟! ادامه‌ی زندگی--» نه ممنون، تمایلی ندارم. گریه و پریشونی--» به وفوووووووور موجود...

دلم اوایل مهر رو می‌خواد که بوی نارنگی می‌ده، اواسط‌ش که برگ‌ها کم‌کم زرد می‌شن، که نم‌نم بارون می‌زنه، که شب‌ها بلند می‌شه، که این تابستون مسخره تموم شده...

باز شب شد، فکر و خیال سوراخ ذهن منو پیدا کرد!🤦🏻‍♀️

دیگه دارم از روزهای بلند خسته می‌شم، حوصله‌م سر رفته، همه چی گرونه؛ هوا آقا هوا، خیلی گرمه، غُر دارم، زیاد هم دارم. دلـ‌م می‌خواد یکی رو گیر بیارم همه چیو بندازم گردنـ‌ش، بعد که آروم شدم، ولـ‌ش کنم بره!

خودم پیشنهاد دیدار و قرار صبحانه رو دادم، بعد نشستم خدا خدا می‌کنم که پیگیر نباشن، بی‌خیال بشن؛ حال‌ت خوبه فریناز جون؟!

می‌گم که این بلواسکای خیلی خوش موقع سر و کله‌ش پیدا شد، من از تمامی سوشال مدیام بُریدم و فقط این‌جا می‌نویسم، خیلی هم خوب و عالی و پرتقالی! 😌

تو گوشه گوشه‌ی کشور، مردمِ گرسنه پراکنده‌ان، بعد می‌آن هزارو خورده‌ای موکب می‌ذارن که بگن عشق به حکومت و اسلام و این‌جور چیزها، مردم رو کنار هم، جمع و متحد کرده؛ آره شما خوبیـ‌ن!

خدا هم رهامون کرده به حال خودمون، ۲نفر بی‌گناه دیگه اعدام شدن و خب خاک بر سرت جمهوری‌اعدامی!

خب اینم بگم که خیالم راحت بشه، سیگار و مشروب هم امتحان کردم و اصلأ ناراحت نیستم که چرا تا این سن سمت‌شون نرفته بودم؛ حقیقتـ‌ش اینه که من آدم دود و مستی نیستم ولی دوست‌هام که اهلـ‌ش هستن رو دوست دارم و اتفاقأ کنارشون خیلی هم بهم خوش می‌گذره. یعنی می‌خوام بگم با همه جور شخصیتی خوش می‌گذرونم.