Profile avatar
naahids.bsky.social
تا ابد ژن ژیان ئازادی
129 posts 60 followers 81 following
Prolific Poster
Active Commenter

اوا رمضان شد که. حواسم نبود اصن. چطوری هم به فسق و فجورم ادامه بدم هم رمضان کنم؟ :)))

وسط مسخره‌بازی‌ تو تکست با قشنگ یه ریسک گنده کردم و گرفت و یهو دیدی فردا پاشد اومد شهر ما واسه ادامه‌ی حضوری مسخره بازی. خیلی جالب شد بچه‌ها جون.

واقعا افزایش حقوق اول سال رو دارم حلال می‌کنم. روزهای کاری انقدر سنگینن که واقعا بعدش تو کله‌م جای مغز پوزه‌ی سیب‌زمینیه

امر‌‌‌ زیبا میگه بهار. من کی باشم بگم زمستون

یه لحظه رفتم اون ور ببینم حال دوستام چطوره، دیدم باز تطهیر ساواک و پرویزثابتی در جریانه. هربار هم بدتر میشه. خیلی ترسناکه اوضاع

این روز کاری اندازه‌ی چهار روز کاری مغزمو تیلیت کرد.

هرکی منو نشناسه اینجا رو بخونه فک میکنه زندگی من فقط کینک و سه‌تاره. که کاش بود. ولی متاسفانه و خوشبختانه انسانیم و دشواری وظیفه.

تصویرهای یکشنبه شب حین تمرین رِنگ یکچوبه هم ولم نمی‌کنن. تور رو کم کن شمع روشن کن بشین پای سه‌تار، بعد تو کله‌ت اونجور. چقدر تو بی‌جنبه‌ای ناهید جون :))

از آخر فوریه قراره شروع کنیم کم کردن پوکساید که تا آخر ایپریل قطعش کنیم. پروسه‌ی کشدار رو اعصاب. از فکر همین اضطراب گرفتم :))

نگوشییشن و دی‌بریف بیشتر از خود scene به آدم اطلاعات می‌ده درباره‌ی طرف. الان بعد از دی‌بریف دلم میخواد مث تو کتابا بهش بگم youll be the death of me ولی از‌ سن و سالم خجالت می‌کشم :))

خوب شد اینجا سرکل توییتر نیست وگرنه آیرو برا خودم نمی‌ذاشتم با همه‌ی چیزایی که هی‌ هوس می‌کنم راجع به دیشب‌ بگم.

شکر شب ستاره‌ پیداست

دو هفته درست سه‌تار نزدم و طبق عادت معمول‌ فک کردم دیگه تموم شد و همین فرمون ول می‌کنم. از سفر که برگشتم روتین صبحگاهیم رو با دو روز بافر دوباره راه انداختم و باز دارم روزی یه ساعت ساز می‌زنم و نمی‌دونم شکر این زندگی رو چطور به جا بیارم

فک کنم خطر دل دادن به این قشنگ برطرف شد. ولی هولی فاک همه‌ی sceneها تا قبل از دیشب‌ سوتفاهم بود. همه‌ش ها. In a good way

بچه‌ها جون خیلی هیجان دارم برا امشب. خیلی هم خسته‌م. جسمی و روحی و ذهنی همه با هم. می‌ترسم اون وسط تموم شم یهو.

دو هفته دیگه اولین جلسه‌ی اعضای سازمان در شعبه‌/chapter ِ شهر همسایه‌س که من هیچ نقشی توش ندارم، چون دیگه از بخش لوکال خارج شدم و فقط ایالت. دلم چیز میشه.

دوست نسبتاً جدیدم گفت «از بعد اون سفر تنهایی که رفتی تا الان استپ نکردیا. مستقیم به سمت مانیا؟» احساس کردم لختم. گفتم حواسم هست. مث سگ دروغ گفتم.

لب‌هام از اسکی به این ور همچنان دارن هی پوست می‌ندازن. از اینا شدم که مدام چپ‌استیک دستشونه و یه ربع یه بار لب‌هاشون رو چرب میکنن

نذاشتن زهره امتحان دکتری بده بی‌شرفا :(

امشب قراره با قشنگ پای فیس‌تایم گفتگوی negotiation رو بداریم. آیا با این گیجی جتلگ با دیدن قیافه‌ش دامن از کف می‌دم و خودم رو تو دام under-negotiated scene می‌ندازم؟ باید دید.

با معذرت از عزیزانی که زیر برف له شده‌ن، در شهر عموماً بی‌برف ما امروز برف زیبایی میاد. آدم دلش چیز میشه

جوون‌تر که بودم جتلگ با خودش یه زندگی شبانه میاورد که خیلی دوست داشتم. الان دیگه فِقط اضطراب شبانه و غلت‌ و واغلت تو تخت.

این قشنگی که یکشنبه باهاش قرارِ بازی دارم آخرش دلم رو می‌بره دردسر می‌شه. بهش میگم اول‌هاش صبوری و سرعت کم لازم دارم، میگه «چرا فقط اول‌هاش؟ کلا صبور و مهربون خواهم بود.» تکرار می‌کنم. نکن مؤمن.

کاش رئیسم امروز بود بهم یادآوری می‌کرد شغلم چیه.

درخت زیبای من شوخی نداره :) یه جوری میوه‌هاش تو این دو هفته غیاب من بزرگ شدن که 🥹🥹🥹

سر جاش بود 📿🤲

بچه‌هاجون دعا کنین ماشینم تو پارکینگ فرودگاه سرجاش باشه با این که احتمالا درش رو یادم رفته قفل کنم

خدافظی با این بچه‌ها هربار سخت‌تر میشه. دم در که بزرگه باز دوید اومد یه بار دیگه بغلم کرد سرشو قایم کرد می‌خواستم فروبپاشم دیگه. ره و رسم سفر که برنینداختم، کاش لااقل بیشتر ببینمشون.

برگردم خونه تمرکز رو سه‌تار و اسکیت و شیطنت.

اسکی یاد گرفتم، هی رفتم اسپا، با خواهر و خواهرزاده‌هام وقت معنادار گذروندم. دخترخاله‌م رو بعدازسال‌ها دیدم. فردا هم که برم خونه الف و لی‌لا و مامان و افیلیا منتظرمن که بی‌نهایت دلتنگشونم. بعلاوه‌ی دوقلوها و دوستام و ساز زدن با ۲تا دوستم و شیطنت با ۳آدم جدید و اسباب‌بازی‌هایی که سفارش دادم و روتین صبحگاهیم.