Profile avatar
shirinnez.bsky.social
Amateur Photographer, Electrical/ Lighting Designer, Food Expert, Former Recipe Tester @Canadianliving, Freelance Recipe Developer, Dreamer, ZOOM-er
237 posts 182 followers 35 following
Prolific Poster
Conversation Starter

تورنتو، ۳۰ درجه در طول هفته، آخر هفته‌ها سیل و رعد و برق و خطرات جانی ناشی از این‌ها.

یک‌چیز عجیبی هم که هست در بلادکفر، متوجه نمی‌شم چه موقع آقایون شروع می‌کنند به لاس‌زدن. مثلا اگر آیا در میتینگ هستیم و مجزا برات مسیج می‌زنن که چه خوب شده موهات؟ یا مثلا در ایونتی هستیم و ازت تعریف می‌کنن و میگن باید بیشتر ببینیم هم رو؟ چون اینجا عموما کسی از ظاهر کسی تعریف نمی‌کنه عموما، هیچ‌کس.

خداوندگارا آیا فکر می‌کنی این مهوش‌های اسکرین‌شات بگیر و بسیار فعال سیاسی تورنتو و حومه هم هستند در آسمان آبی؟ اگر بعله، به‌‌کجا پناه ببریم پروردگارا؟ (سلام سلفی‌طور برای اسکرین‌شات احتمالی)

حالا به خودم قول دادم تا آخر هفته اگر ورزش کردم یه ناهار برنج‌دار برای رضای دل خودم بپزم.

با چه استرسی رفتم موهام رو کوتاه کردم، وسط‌ها گریه‌ام گرفته بود که این چه کاریه، اما راضی‌ام.

می‌خوام برم موهامو کوتاه کنم و چه استرسی دارم:)))

خیلی دوست‌دارم بدونم آیا کسی مثل من هست مثلا که یه ساعت داکت‌های برقی رو بررسی کنه و تنش کابل‌ها رو محاسبه کنه و ساعتی بعد بدوبدو بره تو آشپزخانه و آب‌دوغ درست کنه و ماهی بذاره تو فر و فسنجون و کته درست کنه، یا فقط من هستم.

آب‌دوغ، با گل‌هایی که از کوچه و خیابان می‌دزدیم.

فکر کردم با یه‌کم خامه و زردآلو چطور میشه امروز رو شست و برد.

خدایا تورنتو را سیل برد.

هر کاری کردم امروز دستم نرفت چیزی بپزم. هیچ چیزی مطلقا و حالا بی‌حوصله‌ترین سالاد زندگی‌ام رو درست کردم و دلم میخواد فقط کارب بخورم و بخوابم.

واقعا جمعه‌ها خیلی سخته به ترکی فکر کنی، ترجمه به فارسی کنی و بعد ترجمه به انگلیسی و بعد هم در جلسه بزرگان مجبور باشی توضیح بدی چرا داکت‌های چراغ‌های قبلی بهتره که همون‌جا بمونه و کابلها فقط بیان بیرون. خدایا همه رو به یک زبان می‌آفریدی دیگه!

یکی از بزرگترین مشکلاتم اینه که در یک‌روز می‌خواهم هم سیکس‌پک داشته باشم، هم در یوگا بهترین باشم، هم در مجله‌های مختلف غذا کار کنم، هم از بهترین طراح‌های چراغ و کابل و سیم باشم. کلا می‌خوام بهترین باشم در همه‌چی و در نهایت در همه‌چی درجا می‌زنم.

در یک ایونتی هم یک‌سری دوستان مجازی هموطن رو دیدم، همان‌ها که هی قربون‌صدقه میرن و قلب و بوس می‌فرستند، فرار می‌کردند از دوکلمه حرف‌زدن و معاشرت کردن. واقعا چطور ۵۰هزار نفر ایرانی یک‌جا جمع شده بودیم وقتی حتی ایرانی‌ها تحمل ۵ نفر هموطن یک‌جا ندارند!

چقدر دلم تنگ شده برای ایران فقط خدا می‌دونه.

اخبار میگه حتی اگر بعد از این زنده هم باشن، آسیب‌های مغزی همیشگی خواهند داشت، حالا بماند آسیب‌های روان. آخه چرا رفتید این‌همه عمیق، اون‌هم داخل یک کپسول.

اخبار ایران کافی نبود، اخبار این زیردریایی رو هم هر ساعت می خونم. یادم میاد یوتان که بودیم گیر کردیم تو کشتی تو طوفان، ۷ ساعت مثل ۷۰ سال گذشت. امیدوارم که اگر زنده هم باشن، بیهوش باشن و نفهمن چی بهشون می‌گذره.

۴۵ گرم شکر😰

همیشه هم ته‌دیگ طلایی و بی‌عیب درنمیاد، یک‌وقت‌هایی هم میسوزه یا ته می‌گیره. اما در هر حال، قرمه‌سبزی سالار تمام غذاهاست البته بعد از چلوکبابهای ایران و سوشی‌های بلادکفر.

زندگی با قهوه زیباست ای چربی‌پسند.

یک زیردریایی چند توریست بیلیونر را برده برای دیدن تایتانیک! حالا همه گم شده‌اند زیر دریا! حالا برای من که هم ترس از دریا دارم و هم کلاستروفوبیا یک شرایط جدیدی پیش اومده که هی میگم چرا رفتین آخه، در حالی‌که تمام مدت انگار دارم خفه میشم. شل‌کن جوان ایرانی:)

نون و پنیر و سبزی..

قبل‌‌ترها از زندگی دوستان و آشناها دیده بودم چقدر سوشال مدیا و رندگی حقیقی فاصله داره . چند روزیه که با چیزهایی که دیدم متوجه شدم که در واقع اینستاگرام فجیع دروغه، و این واقعا غم‌انگیزه. حالا باید تصمیم بگیرم باشم یا نباشم.

“Gratitude is the wine for the soul. Go on. Get drunk.” Rumi

تنها نجات‌ دهنده در آشپزخانه خفته‌ست.

و تمام. گذاشتند تو رو توی خاک سرد و تمام. تمام شد زندگی‌ت و جوانی‌ت.

این رخت عزا از تن و فکرمون درنیومد امسال. یکی در میان ایست قلبی در خواب! این چه وضعیتیه برای مردم درست کردید.

فردا یک پروژه مهم دارم برای submission و نشستم دارم برای دوستی ناراحتی می‌کنم که یک‌هو سکته کرده و زندگی‌اش تمام شده. خدایا از زندگی ما چی می‌خواستی؟ خدایا امسال این چندمین باره.

خاگینه سریع و همبنطوری..

استرس و غصه و اینها را تبدیل کردم به سبری‌پلو با ماهی…

یکی از دوستانم مدیر برنامه‌های یکی از خوانندگان ایرانیه، دفعه قبل گفته بودم ببوسش برای من، و به اون‌طرف گفته بود و اون‌هم بوس فرستاده بود. اینبار پیغام دادم گلوش و حنجره‌اش رو ببوس برای‌من، منتظر پیغام هستم ازش:) لاس لانگ دیستنس باواسطه..

تمام سختی‌ها و تنگ‌دلی‌های این چند روز را با تماشا کردن قسمت‌های جدید Chef's Table Pizza حل و فصل کردم. با دقت تماشا کردم چطور خمیر را باز می‌کنند، لمسش می‌کنند، سس‌های مختلف میسازن، بهترین پنیرها رو چطور پیدا می‌کنن. ای‌کاش من رو به شاگردی قبول می‌کرد یکیشون.

پدرم زنگ زده به عموم و اون گریه می‌کنه و داد می زنه و میگه بچه من کجا رفت، چرا بچه من دیگه نیست. اینم دلداری‌اش میده خدایا. خدایا این چه دردیه که دادی به آدم‌ها.

آقای دکتر فیروز نادری چه حیف شدید، چه حیف شدیم کلا..