Profile avatar
spotless.bsky.social
ما می‌خوایم لخت شیم زن، زندگی، آزادی
150 posts 45 followers 42 following
Regular Contributor
Active Commenter

"نیشابور، آرامگاه خیام، تحویل سال ۱۴۰۴"

‏نوروزتون مبارک قشنگا. امیدوارم امسال سال آزادی‌مون باشه. و جای کسانی که جان شیرین‌شون رو در راه زندگی بهتر از دست دادن و اون‌هایی که گوشهٔ انفرادی و زندان‌ها دارن رنج می‌برن در کنارمون خالیه. کاش یه روز بالاخره با هم به روشنایی برسیم.

به درایتم درود بفرستید. بالاخره بند رو آب داد یک پست به شدت ضدزن و کریه گذاشت. نتونستم جلوی خودمو بگیرم و جواب دادم بهش و به اون واسطه یه سری دیگه هم اومدن خدمتش رسیدن. جواب من رو نصفه داد و رفت تو افق محو شد. جواب بقیه رو هم نداد.

بالاخره دیدمش. :(((( بعد از این همه سال. فکر کردم گریه‌م بگیره چون هر وقت دیدنشو تصور می‌کردم بغض می‌کردم ولی نه، انقدر شاد بودم که ده بار بغلش کردم، لپشو کشیدم، ماچش کردم، انگار دیروز از هم جدا شدیم، همون بود، عین خودش، هم چهره هم کارکتر فقط موهاش بلند شده بود و پیرسینگ داشت. دوباره دبیرستانی بودیم.

لعنت به جمهوری اسلامی

خب جواب چکاپ صاد اومد و یه مشکلاتی هست. مرسی من واقعاً می‌خوام پیاده شم. لعنت بهت جمهوری اسلامی که تو جوونی مریض و بدبخت‌مون کردی، هر چی می‌کشیم از استرس و وحشته.

بمیر دیگه. زندگی‌مونو سیاه کردی.

پارتنر یکی از دوستام تو یکی‌ از این شبکه‌های اجتماعی یه پروفایل خصوصی داره و محتواهاش از یه جایی خیلی عجیب شدن، یه مقدار منحرف می‌زنه. همسرش پیجش رو داره اما می‌دونم چک نمی‌کنه و توی زندگی خودشونم می‌دونم که خیلی آدمای معمولی و حتی کمی سنتی‌ هستن هر دو. یه جوری‌ام و حس بدی دارم هر وقت پستاشو می‌بینم.👇🏻

دیگه اینکه هنوز مثل مجرمین حساب بانکیم مسدوده. به نظر با زبون خوش حل نمی‌شه و کار به شکایت و دادگاه می‌کشه. بقیهٔ بدبختیا به قوت خودشون باقی‌ان. ولی عوضش خودمو جمع کردم و رفتم در باشگاه به‌دردنخور محل ثبت‌نام کردم و دوباره دارم ورزش می‌کنم که این خوبه

سلام

امروز رفتم با دوست مثل خودم شکموم همبرگر خوردم، بعد رفتم مراسم ختم، بعد پیاده‌روی و قهوه و حین برگشت چت با سین و بعد میم که قراره از استکبار جهانی بیاد ایران زنگ زد یک ساعت تند تند درددل و هار هار. الانم نشستم اون یکی‌ میم زنگ بزنه از لیل دید و بازدید کنیم. شبم قراره با دوستم بشینیم انیمیشن ببینیم چ/

رستورانه به شدت بسیجی می‌زدن و مشتریا همه چادری و تیپ عرزشی‌. هر وقت سربرمی‌گردوندم می‌دیدم یکی‌ داره سیخ نگاهم می‌کنه منم سرمو کرده بودم تو بشقابم. لحظه‌ای که اسمس اومد فکر کردم یکی از اینا ریپورت داده و مال حجابه. نپرسید چطور، ولی تو ذهنم شدنی بود و خودمو سرزنش کردم و شرمندهٔ خانواده شدم درونم. اه خاک 🙄😪

فعلاً که جوش نخورد و شایدم با این وضع نتونم برم و دوستمم برگرده امریکای جهانخوار :((((

واقعاً دیگه ظرفیت ندارم تیر خلاص به روانم بود. همینم مونده برم تو این بروکراسی کثیف اینا بیفتم تا بعد از چند ماه بلکه بتونم حلش کنم. با هزار تا بدبختی. قرص خوردم، خوابیدم، پاشدم، هنوز مثل اسفند رو آتیشم. چقدر ازت متنفرم آخوند.

آجیا به گایی کم بود در حالی که بعد از مدت‌ها رفته بودم بیرون با عشق ماهی پلو بخورم برام پیام اومد کل حسابام مسدود شده و حقوق‌مون و پس‌انداز مامان که دست من مسدوده. =)) بچه‌ها سگ برینه به زندگی. فردا برم ببینم داستان چیه که کاره‌ای نبودم اما پام گیر افتاده. من اگر ممنوع‌الخروجی چیزی بشم خودمو می‌کشم. :)

اگه معاملهٔ شنبه جوش بخوره هفتهٔ آخر اسفند می‌رم پیش اولیام، دوستمم که از امریکای جهانخوار می‌آد می‌بینم، بعد از ۱۴ سال 🥹

لاس خانم مریل استریپ تاج سرم رو با پدرو پاسکال هم دیدم، صد بار. بابا زن تو چقدر همه جا خوبی =)))) کاش مریل جزو مایملک من بود، با خاویر باردم می‌ذاشتم روی طاقچه تماشاشون می‌کردم